شکل گیری منظومه شمسی حدود ۵ میلیارد سال پیش ، از ابری متشکل از گاز و غبار بین ستارهای ، آغاز گردید. جاذبه باعث انقباض ابر شده و کره متراکمی از گاز در مرکز ابر بوجود آورد. جاذبه همچنین باعث دوران هر چه سریعتر ابر شد. هنگام دوران، مواد موجود در ابر، پهن شده و حلقه ای به وجود آمد که نواحی متراکم مرکزی را در بر می گرفت. سرانجام در این ناحیه متراکم ، گرمای لازم برای وقوع واکنشهای هستهای فراهم گشت و بدین ترتیب ، ستاره خورشید بوجود آمد. اعضای کوچکتر منظومه شمسی از مواد موجود در این حلقه بوجود آمدند. این اعضاء عبارتند از سیارات ، سیارکها و ستاره دنباله دار.
میلیونها سال طول کشید تا منظومه شمسی از ابری متشکل ازگاز و غبار ، پدید آمد. |
تمام اجرام آسمانی که در یک منظومه مداری قرار دارند، تحت تأثیر جاذبهای دو جانبه به دور یک جرم مشترک مرکزی میچرخند. در منظومه زمین _ ماه مرکز جرم مشترک در فاصله ۴۷۴۸ کیلومتری (۲۹۵۰مایلی) هسته زمین قرار داشته و از سطح زمین خارج نشده است. در مورد منظومه شمسی ، مرکز جرم مشترک همواره با تغییر موقعیت نسبی سیارهها ، در حال تغییر است. این مرکز در فاصلهای حدود ۳۰۰۰۰۰ کیلومتر (۱۸۶۰۰۰ مایل) خارج از سطح خورشید قرار دارد.
سیاره | قطر استوا | جرم | شعاع مدار | سال | روز |
---|---|---|---|---|---|
عطارد | ۰.۳۸۲ | ۰.۰۶ | ۰.۳۸ | ۰.۲۴۱ | ۵۸.۶ |
زهره | ۰.۹۴۹ | ۰.۸۲ | ۰.۷۲ | ۰.۶۱۵ | -۲۴۳ |
زمین | ۱.۰۰ | ۱.۰۰ | ۱.۰۰ | ۱.۰۰ | ۱.۰۰ |
مریخ | ۰.۵۳ | ۰.۱۱ | ۱.۵۲ | ۱.۸۸ | ۱.۰۳ |
مشتری | ۱۱.۲ | ۳۱۸ | ۵.۲۰ | ۱۱.۸۶ | ۰.۴۱۴ |
زحل | ۹.۴۱ | ۹۵ | ۹.۵۴ | ۲۹.۴۶ | ۰.۴۲۶ |
سیاره اورانوس | ۳.۹۸ | ۱۴.۶ | ۱۹.۲۲ | ۸۴.۰۱ | ۰.۷۱۸ |
نپتون | ۳.۸۱ | ۱۷.۲ | ۳۰.۰۶ | ۱۶۴.۷۹ | ۰.۶۷۱ |
پلوتون* | ۰.۲۴ | ۰.۰۰۱۷ | ۳۹.۵ | ۲۴۸.۵ | ۶.۵ |
سدنا* | - | - | - | - | - |
مناطقی با انفجارات مقطعی در نزدیکی نواحی فعال خورشید که بدنبال آن طی چند ساعت می تواند تا ده میلیارد میلیارد ژول انرژی آزاد شود یک شراره نوعی طی حدود ۵ دقیقه به حداکثر فعالیت می رسد وطی حدود ۲۰ دقیقه هم رو به افول می گذارد.بعضی از شراره ها می توانند تا سه ساعت هم دوام بیاورند.بدنبال یک شراره مقادیر بسیار زیادی انرژی در طول موجهای اشعه ایکس اشعه گاما وحتی امواج رادیویی آزاد می شود.ذرات زیر اتمی شامل الکترون (که در بسیاری موارد سرعت آنها به نصف سرعت نور می رسد)پروتون وتعدادی هم عناصر سنگین تر به فضاپرتاب می شوند همین طور ابری پلاسمایی که به محیط بین سیاره ای پرتاب می شود.بدنبال برخورد پلاسما وذرات پرانرژی با تاج امواج شوکی بوجود می آیند که سطح خورشید را تحت تاثیر قرار داده وموجب بوجود آمدن زبانه های جدیدی می شوند.
دانشمندان اعتقاد دارند شراره ها بر اثر آزاد شدن ناگهانی انرژی مغناطیسی در مناطقی که فعالیتی بصورت شکل گیری لکه هاوجود داشته یا سایر مناطق فعال شکل می گیرند.بدنبال برخورد خطوط مغناطیسی مخالف مقداری از انرژی آنها به اشکال دیگر انرژی مانند گرما وانرژی جنبشی جریان ذرات تبدیل می شود پرتوهای اشعه ایکس نرم و ماوراءبنفش دور تولید وسپس با حرکت الکترونهای پرانرژی به سمت مناطق پایینی اشعه ایکس سخت و ذرات آلفا تولید می شود.در برخورد امواج شوک با تاج نیز اشعه ایکس سخت تولید می شود.
شراره ها دارای اثراتی روی زمین نیز هستند.ذرات با سرعت زیاد بعد از حدود ۳۰ دقیقه به زمین می رسند وذرات با سرعت کم نیز به صورت باد خورشیدی بعد از چند ساعت تا حتی دو روز به زمین می رسند.بدنبال برهمکنش ذرات باردار با نواحی بالایی جو زمین پدیده شفق قطبی شکل می گیرد و پرتوهای اشعه ایکس و ماوراءبنفش نیز منطقه یونکره ودر نتیجه ارتباطات رادیویی زمین را مختل می کند.ابرهای پلاسمایی وبی نظمی های باد خورشیدی واختلالات میدان مغناطیسی نیز روی مغناطکره زمین اثر گذاشته وموجب بروز طوفانهای مغناطیسی ودر نتیجه اختلال در خطوط انتقال نیرو می شود.
ستارگان دنبالهدار اجرام آسمانی هستند که گه گاه در آسمان ظاهر میشوند. هر ستاره دنبالهدار از یک مسیر نورانی و دنبالهای طویل تشکیل شده است که سر آن ممکن است به بزرگی خورشید و دم آن در حدود چندین صد میلیون کیلومتر بوده باشد.
نگاه اجمالی
روزگاری همین که ستاره دنبالهداری در آسمان پیدا میشد، مردم از ترس به خود میلرزیدند. آنان میپنداشتند که ستارگان دنبالهدار پیکها و علائم بلا هستند و رسیدن بلا و وبا ، یا جنگ و مرگ را از پیش آگهی میدهند. تقریبا در هر ده سال ، یک بار دنبالهداری درخشان در آسمان دیده شده و دنبالههای نورانی آنها هفتهها قابل مشاهده میباشند. اخترشناسان صدها دنبالهدار را شناسایی کردهاند. هر سال ۲۴ دنبالهدار به محدوده ما در منظومه شمسی میآیند. روشنایی این دنبالهدارها به حدی نیست که بدون تلسکوپ مشاهده شوند. عده اندکی که درخشندگی زیاد دارند، از باشکوهترین مناظر آسمانی هستند.
تاریخچه
گزارش ظهور دنبالهدارها به هزاران سال پیش برمیگردد. برخی از آنها مهمانهای منظمی هستند. مثلا ستاره دنبالهدار هالی از زمانی پیش از میلاد مسیح ، هر ۷۵ سال یک بار ظاهر میشود. اواخر سال ۱۳۶۴ و اوایل ۱۳۶۵ شمسی (۱۹۸۶ میلادی) بار دیگر شاهد بازگشت آن بودیم. شرایط دید این دنبالهدار در اروپا و آمریکای شمالی مناسب نبود، ولی در استرالیا و زلاندنو بوضوح دیده میشد. ستاره دنبالهدار عظیمی که در سال ۱۸۴۳ دیده شد، دارای دنبالهای بطول ۳۳۰ میلیون کیلومتر (۲۰۵ میلیون مایل) بود. چگالی این دنبالهها حتی از بهترین خلأی که در شرایط آزمایشگاهی در روی زمین ایجاد شده کمتر است.
نامگذاری ستارگان دنبالهدار
ستارههای دنبالهدار اجرام مزاحم کوچکی میباشند که هر چند یک بار در داخل منظومه شمسی ظاهر میشوند. ستارههای دنبالهدار روشن مرئی دارای دنبالههایی هستند که میتوانند تا ۹۰ درجه در آسمان امتداد داشته باشند.
هر ستاره دنبالهدار به یادبود کاشف آن نامگذاری میشود. مثلا دنبالهدار اوترما (Comet oterma) یا دیگر همکارانش دنبالهدار ایکیا _ سکی (Comet Ikya – Seki) (ایکیا و سکی) که همنام کاشفان خود هستند.
برخی از ستارگان دنبالهدار بر اساس سال کشفشان نامگذاری شدهاند. مثلا ۱۹۷۱a اولین ستاره دنبالهداری بود که در سال ۱۹۷۱ میلادی کشف شد و همینطور ۱۹۷۱b دنبالهدار بعدی بود و غیره.
پس از آنکه مداری برای ستاره دنبالهدار محاسبه شود، شماره گذاری بر اساس عبور از نقطه قرین خورشیدی انجام میگردد. مثلا ستاره دنبالهدار ۱۹۷۱I اولین ستاره دنبالهداری بود که در سال ۱۹۷۱ میلادی از نقطه قرین خورشید گذشت.
انواع دنبالهها
دو نوع دنباله وجود دارد: غبار و گاز یونیده. یک دم تشکیل شده از غبار محتوی ذراتی به بزرگی ذرات موجود در دود میباشد. این نوع دم هنگامی تشکیل میشود که یک باد خورشیدی مقداری ماده از کما جدا میکند. چون این ذرات بسیار کوچکند با کوچکترین نیرویی جابجا میشوند، در نتیجه این دنبالهها معمولا پخش و خمیدهاند. دنبالههای گازی وقتی تشکیل میشوند که نور خورشید مقداری از مواد کما را یونیده میکند و سپس یک باد خورشیدی این مواد یونیده را از کما دور میکند.
دنبالههای یونی معمولا کشیدهتر و باریکترند.هر دوی این دنباله ها ممکن است تا میلیونها کیلومتر در فضا پراکنده شوند. وقتی که دنبالهدار از خورشید دور میشود دم و کما از بین میروند و فقط مواد سرد و سخت درون هسته باقی میمانند. تحقیقات راجع به ستاره دنبالهدار هیل پاب وجود نوعی دم را نشان داد که شبیه دنبالههای تشکیل شده از غبار بود، ولی از سدیم خنثی تشکیل شده بود. (همانطور که گفتیم مواد موجود در هسته نوع کما و دنباله را تعیین میکنند).
منشأ دنبالهدارها
دنبالهدارها در دو جا بطور بارز یافت میشوند: کمر بند کوییپر و ابر اورت. دنبالهدارهای کوتاه مدت معمولا از ناحیهای به نام کمربند کوییپر میآیند. این کمربند فراتر از مدار نپتون قرار گرفته است. اولین جرم متعلق به کمربند کوییپر در سال ۱۹۲۲ کشف شد. این اجسام معمولا کوچک هستند و اندازه آنها از ۱۰ تا ۱۰۰ کیلومتر تغییر میکند. طبق رصدهای هابل حدود ۲۰۰میلیون دنبالهدار در این ناحیه وجود دارد که گمان میرود از ابتدای تشکیل منظومه شمسی بدون تغییر ماندهاند.
دنبالهدارهای با تناوب طولانی مدت از ناحیهای کروی متشکل از اجرام یخ زده به نام ابر اورت سرچشمه میگیرند. این اجرام در دورترین قسمت منظومه شمسی قرار دارند و از آمونیاک منجمد ، متان ، سیانوژن ، یخ آب و صخره تشکیل شدهاند. معمولا یک اختلال گرانشی باعث راه یافتن آنها به داخل منظومه شمسی میشود.
مشخصات فیزیکی
یک دنبالهدار در مراحل اولیه ظهور خود به تکهای ابر نورانی شبیه است، ولی هر چه در مسیر خود به خورشید نزدیکتر میشود، روشنایی آن نیز زیادتر میشود. دنباله اکثر آنها به حدی شفاف است که میتوان نور ستارگان را از میان آن دید.
رأس ستاره دنبالهدار
زمانی که یک ستاره دنبالهدار پیدا میشود، در نخستین مرحله مانند نقطهای کوچک از نور به چشم ما میآید، هرچند ممکن است که قطر واقعی آن هزاران کیلومتر باشد. این نقطه نور را راس یا هسته ستاره دنبالهدار میگویند، که به نظر دانشمندان گروه بزرگی از اجسام خرد و سفت است که با گازهایی ترکیب یافته است.
دم ستاره دنبالهدار
همچنان که ستاره دنبالهدار به خورشید نزدیک میشود، معمولا دمی به دنبال آن کشیده میشود. این دم از گازهای بسیار رقیق و ذرات خردی درست شده است که از درون هسته ستاره دنبالهدار تحت تاثیر خورشید بیرون میجهند. دمهای ستارگان دنبالهدار از نظر شکل و اندازه گوناگون هستند، برخی کوتاه و ریشه مانند و برخی کشیده و باریک. معمولا طول آنها به نه میلیون کیلومتر میرسد و گاهی هم البته ممکن است به ۱۶۰ میلیون کیلومتر برسد. بعضی از ستارگان دنبالهدار هم اصلا دم ندارند.
گیسوی ستاره دنبالهدار
گرداگرد هسته ، یک چیز دیگر هم هست به نام گیسو. گیسو مادهای ابر مانند و تابنده است که گاهی قطرش به ۲۴۰۰۰۰ کیلومتر و بیشتر میرسد.
ماده ستاره دنبالهدار
احتمالا دنبالهدارها از گاز و سنگریزه تشکیل یافتهاند که همه این مواد بصورت گلوله یخی درآمدهاند. با نزدیک شدن آن به خورشید دما بالا میرود و گاز و غبار بصورت دنباله جریان مییابند و سرانجام با دور شدن از خورشید سر دنبالهدار دوباره یخ میزند.
حرکت ظاهری ستاره دنبالهدار
وقتی ستاره دنبالهدار از خورشید دور میشود، نخست دمش پیشاپیش میرود و سپس سر آن. علت این امر آن است که فشار نور خورشید اجزای کوچکی از هسته ستاره را بیرون میراند و این خود باعث تشکیل دم در پیشاپیش راس آن میشود. در نتیجه هنگامی که ستاره دنبالهدار از خورشید دور میشود، دم آن میبایست جلوجلو برود و در اثنای دور شدن از خورشید ستاره دنبالهدار کم کم از سرعت خود میکاهد و از انظار ناپدید میشود. ستارگان دنبالهدار ممکن است سالها از برابر چشم ما مخفی بمانند، ولی بیشتر آنها بالاخره به چشم ما خواهند آمد. آنها به گرد خورشید پیوسته در حرکت هستند، ولی برای یک دور گردش به دور خورشید ممکن است زمان زیادی در راه باشند.
مدار ستاره دنبالهدار
بیشتر ستارگان دنبالهدار در مدار بستهای در حال حرکتند، یعنی بر روی مداری حرکت میکنند که ابتدا و انتهایش بر هم منطبق میباشد. این دنبالهدارها (مانند ستاره دنبالهدار هالی) بعد از یک پریود به نزدیکی زمین آمده و دوباره مشاهده شدهاند.
مدارهای ستارگان دنبالهدار دیگر سهمی یا هذلولی است و به احتمال زیاد اینها فقط یکبار در نزدیکی زمین ظاهر و روئیت گردیده و دور میزنند و سپس میروند و دیگر به نزدیکی زمین برنمیگردند.
به علت تأثیرات گرانشی ، دنبالهدارها در حضیض سریعتر حرکت میکنند تا در اوج. دنبالهدارها از مدت چرخششان یه دور خورشید طبقه بندی میشوند: دنبالهدارها با مدت تناوب کوتاه و متوسط (مانند هالی با دوره تناوب ۷۶ سال) بیشتر در بین خورشید و سیاره پلوتون به سر میبرند.
ستاره دنباله دار هالی
این دنبالهدارها ابتدا در کمربند کوییپر هستند، ولی نیروی گرانش یکی از سیارات بخصوص مشتری آنها را نزدیک خورشید میراند و دوره تناوب آنها کمتر از ۲۰۰ سال است. (شومیکر – لوی ۹ یکی از این دنبالهدارها بود که عاقبت در مشتری سقوط کرد). دنبالهدارهای بلند مدت با تناوبی بیش از ۲۰۰ سال که بیشتر در ابر اورت هستند. هیل *پاب نمونهای از این دنبالهدارها است که تناوبی برابر با۴،۰۰۰ سال دارد.
ستارگان دنبالهدار بر اساس دوره تناوب مداری شان به دو دسته تقسیم میشوند: ستارگان دارای دوره تناوب مداری بیش از ۲۰۰ سال و ستارگانی که دوره تناوب مداری شان کمتر از ۲۰۰ سال میباشد. گروه اول ، ستارگان با دوره تناوب طولانی و گروه دوم ستارگان با دوره تناوب مداری کوتاه هستند.
تغییر مدار ستاره دنبالهدار
دنبالهدارهای جدید از دورترین بخشهای منظومه شمسی میآیند و بیشترشان فقط در مدت چند ماه خورشید را دور میزنند و سپس برمیگردند و گردش خود را در ورای سیاره پلوتو به انجام میرسانند. گردش آنها در مدارهایی بسیار پهن است و چندین هزار سال طول میکشد. برخلاف سیارهها ، دنبالهدارها میتوانند مدارخود را با مدارهای کاملا جدید عوض کنند. آنها اجسامی با ثبات نیستند و هر گاه به سیارهای بزرگ مانند مشتری بسیار نزدیک شوند، کشش گرانشی آن ، مدار دنباله را عوض میکند. این حادثه برای دنبالهدار هالی اتفاق افتاده و از این رو تکرار بازگشت آن بیشتر شده است.
مرگ ستاره دنبالهدار
با نزدیک شدن دنبالهدار به خورشید دنبالهاش بزرگتر میشود. دنباله همواره در جهت مخالف خورشید قرار میگیرد. فشار نور و حمله بادهای خورشیدی دنباله را به طرف مقابل میراند. هر موقع که دنباله از کنار خورشید میگذرد، از مادهاش کاسته میشود، یعنی اینکه ستاره دنبالهدار با هر بار عبور از نقطه قرین خورشیدی مقداری از مواد خود را در اثر گرمای خورشید و نیروهای جذر و مدی از دست میدهد تا بالاخره ستاره دنبالهدار از بین میرود، که برخی از ستارههای دنبالهدار با دوره تناوب کوتاه به چندین تکه تقسیم شده و یا حتی از هم پاشیدهاند.
سیاه چاله چیست؟
انیشتین در سال ۱۹۱۵ در نظریه نسبیت عام خود از سیاهچالهها سخن گفت. این پدیده مرموز طبیعی کماکان در کانون توجه فیزیکدانان و اخترشناسان است.
در کلامی ساده، سیاهچاله چیزی است که از متلاشی شدن یک ستاره بزرگ باقی میماند. اگر با مفهوم “ستاره” آشنا باشید میدانید که ستاره جسم بزرگی است که در داخل آن همجوشی در مقیاسی بزرگ و به طور پیوسته انجام میشود.
به دلیل بزرگ بودن جرم ستارهها و گسترده بودن گاز در ساختار آنها، میدان جاذبه گرانشی همواره در تلاش برای متلاشی کردن ستاره است. از طرفی همجوشی که در مرکز ستاره انجام میشود عامل ایجاد ثبات در این میان است و با مقابله با میدان گرانش، ستاره را از نابودی حفظ میکند.
هنگام متلاشی شدن ستاره، نیروی لازم برای همجوشی نابود میشود. در همین حال نیروی جاذبه گرانشی ستاره، محیط را برای اعمال نیروی خود آزاد میبیند و شروع به جذب همه مواد و اجرام در اطراف خود میکند.
با پر شدن فضای درون هسته ستاره، دمای هسته افزایش مییابد و این امر عامل یک انفجار سهمگین است که تمام تابشها و شعاعهای انفجار آن در فضا پخش میشود. چیزی که از این انفجار باقی میماند هستهای فشرده و بسیار بزرگ است. میدان گرانش این هسته آنقدر وسیع و قوی است که حتی شعاعهای نور نیز از در امان نیستند.
شعاع دهانه به نام “شعاع شواترزشیلد” معروف است. این نام را به افتخار اختر شناس بزرگ، کارل شواترزشیلد انتخاب کردهاند که به پیشرفت تئوریهای مربوط به سیاهچاله کمکهایی کردهاست.
در کل دو نوع سیاهچاله وجود دارد:
• شواترزشیلد (Schwarzchild): سیاهچاله غیر دوار
• کِر(Kerr): سیاهچاله دوار
–سیاهچاله کارل شواترزشیلد سادهترین نوع است که در آن مرکز دوران نمیکند و ثابت است. این نوع سیاهچاله تنها دارای یک نقطه یکتایی و یک افق رویداد است.
–سیاهچالههای کِر در طبیعت به وفور یافت میشوند و در آنها هسته دوران می کند و دلیل این دوران نیز، ستارهای است که این سیاهچالهها از آن به وجود آمدهاند.
معمولاً این ستارههای دوار هستند که سیاه چالههای کِر را بوجود میآورند. وقتی که ستارهای دوار متلاشی میشود، هسته آن همچنان دوران میکند و به همین دلیل سیاهچاله بوجود آمده نیز به صورت دوار به جا میماند. اگر با “اندازه حرکت دورانی” آشنا باشید این مطلب را بهتر متوجه میشوید.
سیاهچاله کِر از چهار قسمت زیر تشکیل میشود:
• تکینگی (Singularity) : همان هسته بجا مانده از ستاره متلاشی شدهاست.
• افق رویداد: دهانه سیاهچاله
• کارکُره (Ergosphere): اگر یک سیاهچاله حرکت مداری داشته باشد، آغاز به کشیدن فضا – زمان به دور افق رویداد میکند. این گردش فضا به دور افق رویداد را کارکُره (ergosphere) میگویند و شکل بیضوی دارد.
•حد ایستائی (Static Limit): مرز بین کارکره و فضای عادی
اگر جسمی از میان کارکره عبور کند و از دوران آن انرژی کسب کند شانس فرار از سیاه چاله را دارد. ولی اگر جسمی از افق رویداد گذر کند به دورن سیاهچاله مکیده میشود. در حال حاضر هیچ کدام از تئوریهای فیزیک نمیتواند توضیح دهد که درون سیاهچاله چه اتفاقی برای ماده و انرژی میافتد.
با اینکه تا بحال هیچ سیاهچالهای توسط انسان دیده نشده است، سه خاصیت اصلی سیاهچاله برای ما قابل اندازهگیری است:
• جرم
• بار الکتریکی
• اندازه حرکت دورانی
جرم سیاهچاله و اندازه حرکت آن را میتوان توسط اجرام در حال حرکت اطراف آن و قوانین کپلر اندازه گرفت.
چیزی که ما به دنبالش هستیم یک ستاره یا حلقه گازی است که با رویت آن و مشاهده رفتار آن بتوانیم حضور سیاهچاله را تشخیص دهیم. برای مثال از مشاهده حرکت دورانی ستارهای میفهمیم که اثری نامرئی و غیر محسوس عامل این دوران است و سپس در مییابیم که این اثر از جرم متراکم عظیمی میآید. از اینجا احتمال حضور یک سیاهچاله را میدهیم.
یک از راههای کشف سیاهچالهها استفاده از امواج گرانشی است که هنگام فروپاشی گسیل می کنند. هر جرم اختری از حیث شکل نامتقارن تششع ممکن است یک منبع قابل اکتشاف مشخص به وجود آورد.
زمانی که جسمی به درون سیاهچاله مکیده میشود دمایش به هزاران درجه کلوین میرسد و شتاب بزرگی میگیرد. این اجرام امواج مختلفی را گسیل میکنند که ساده ترین آن اشعه ایکس است که توسط رصدخانهها و آشکارسازهای بیرون جو قابل رویت هستند.با وجود تمام تلاشهای دانشمدان در شناخت سیاهچالهها، این پدیدههای فضایی یکی از مرموزترین و جذابترین موضوعات اختر فیزیک باقی میمانند.
اکنون هستهای که داریم یک سیاهچاله (Black Hole) است. اگر یک سیاهچاله حرکت مداری داشته باشد، آغاز به کشیدن فضا-زمان به دور افق رویداد میکند. این گردش فضا به دور افق رویداد را کارکُره (ergosphere) میگویند و شکل بیضوی دارد.
هسته ستاره متلاشی شده به عنوان مرکز سیاهچاله یا تکینگی (نقطه یکتایی) در نظر گرفته میشود. دهانه سیاهچاله به ” افق رویداد” یا Event Horizon معروف است.
ابتدا برای فهم بهتر سیاهچالهها بد نیست این را بدانید سیاهچالهها به قدری متراکمند که اگر کل کرهٔ زمین قطرش به ۰.۹ سانتیمتر تقلیل یابد اما جرمش ثابت بماند به یک سیاهچاله تبدیل میگردد.
شاید بهتر است افق رویداد را به عنوان دهانه سایهچاله در نظر بگیرید که همه چیز را میبلعد. وقتی چیزی از افق رویداد میگذرد برای همیشه از بین میرود.
روشهای جهتیابی در شب
جهتیابی با ستارهٔ قطبی
از آنجا که ستارهها به محور ستاره قطبی در آسمان میچرخند، در نیمکرهٔ شمالی زمین ستارهٔ قطبی با تقریب بسیاری خوبی (حدود ۰٫۷ درجه خطا) جهت شمال جغرافیایی (و نه شمال مغناطیسی) را نشان میدهد؛ یعنی اگر رو به آن بایستیم، رو به شمال خواهیم بود.
برای یافتن ستارهٔ قطبی روشهای مختلفی وجود دارد:
به وسیلهٔ مجموعه ستارگان «دبّ اکبر»: صورت فلکی دبّ اکبر شامل هفت ستارهاست که به شکل ملاقه قرار گرفتهاند: چهار ستاره آن تشکیل یک ذوزنقه را میدهند، و سه ستارهٔ دیگر مانند یک دنباله در ادامه ذوزنقه قرار گرفتهاند. هر گاه دو ستارهای که لبهٔ بیرونی ملاقه را تشکیل میدهند (دو ستارهٔ قاعده کوچک ذوزنقه؛ لبهٔ پیالهٔ ملاقه؛ محلی که آب از آنجا میریزد) را [با خطی فرضی] به هم وصل کنیم، و پنج برابر فاصله میان دو ستاره، به سمت جلو ادامه دهیم، به ستاره قطبی میرسیم.
به وسیلهٔ مجموعه ستارههای «ذاتالکرسی»: صورت فلکی ذاتالکرسی شامل پنج ستاره است که به شکل W یا M قرار گرفتهاند. هرگاه (مطابق شکل) ستارهٔ وسط W (رأس زاویهٔ وسطی) را حدود پنج برابرِِ «فاصلهٔ آن نسبت به ستارههای اطراف» به سوی جلو ادامه دهیم، به ستارهٔ قطبی میرسیم.
نکات
صورتهای فلکی ذاتالکرسی و دبّ اکبر نسبت به ستارهٔ قطبی تقریباً روبهروی یکدیگر، و دور ستاره قطبی خلاف جهت عقربههای ساعت میچرخند. اگر یکی از آنها پشت کوه پنهان بود، با دیگری میتوان ستارهٔ قطبی را یافت. فاصلهٔ هر کدام از این دو صورت فلکی تا ستارهٔ قطبی تقریباً برابر است.
اگر برای یافتن ستارهها در آسمان از نقشه ستارهیاب (افلاکنما) استفاده میکنید، بهخاطر داشته باشید که ستارهیابها موقعیت ستارهها را در زمان، تاریخ و موقعیت جغرافیایی (طول و عرض جغرافیایی) خاصی نشان میدهند.
هر چه از استوا به سوی قطب شمال برویم، ستارهٔ قطبی در آسمان بالاتر (در ارتفاع بیشتر) دیده میشود. یعنی ستارهٔ قطبی در استوا (عرض جغرافیایی صفر درجه) تقریباً در افق دیده میشود،و در قطب شمال(عرض جغرافیایی ۹۰ درجه) تقریباً بالای سر (سرسو، سمتالرّأس، رأسالقدم) دیده میشود. بالاتر از عرض جغرافیایی ۷۰ درجه شمالی عملا نمیتوان با ستارهٔ قطبی شمال را پیدا کرد.
جهتیابی با هلال ماه
اگر به دلیل وجود ابر یا درختان نمیتوانید ستارهها را ببینید، میتوانید از ماه برای جهتیابی استفاده کنید
ماه به شکل هلال باریکی تولد مییابد، و در نیمههای ماه قمری به قرص کامل تبدیل میشود، و سپس در جهت مقابل هلالی میشود. در نیمهٔ اول ماههای قمری قسمت خارجی ماه (تحدب و کوژی ماه، برآمدگی و برجستگی ماه) مانند پیکانی جهت غرب را نشان میدهد. در نیمهٔ دوم ماههای قمری، تحدب ماه به سمت مشرق است.
اگر خطی از بالای هلال به پایین آن وصل کنیم و ادامه دهیم، در نیمهٔ اول ماه قمری شکل p و در نیمهٔ دوم شکل q خواهد داشت.
کره ماه در نیمهٔ اول ماههای قمری پیش از غروب آفتاب طلوع میکند، و در نیمهٔ دوم پس از غروب، تا پایان ماه که پس از نیمهشب طلوع مینماید.
پیدا کردن جنوب توسط ماه: اگر خطی فرضی میان دو نوک تیز هلال ماه رسم کرده و آن را تا زمین ادامه دهید، تقاطع امتداد این خط با افق، نقطه جنوب را [در نیمکرهٔ شمالی زمین] نشان میدهد.
این روش جهتیابی چندان دقیق نیست، ولی حداقل راهنمایی تقریبی را فراهم میسازد. در زمان قرص کامل نمیتوان از این روش استفاده کرد. وقتی ماه به صورت قرص کامل است، میتوان به کمک حرکت ظاهری ماه (که از مشرق به طرف مغرب است) جهتیابی کرد.
روشهای دیگر جهتیابی در شب
حرکت ظاهری ماه در آسمان از شرق به غرب است.
خوشه پروین: دستهاى (حدود ده تا پانزده) ستاره، به شکل خوشه انگور، در یک جا مجتمع هستند که به آن مجموعه خوشه پروین میگویند. این ستارگان مانند خورشید از شرق به طرف غرب در حرکتند، ولى در همه حال دُمِ آنها به طرف مشرق است.
ستارگان بادبادکی: حدود هفت -هشت ستاره در آسمان وجود دارد که به شکل بادبادک یا علامت سوال میباشند. این ستارگان نیز از شرق به غرب حرکت میکنند، و در همه حال دنباله بادبادکى آنها بهطرف جنوب است.
کهکشان راه شیری تودهٔ عظیمی از انبوه ستارگان است که تقریباً از شمال شرقی به جنوب غربی امتداد یافته است. در شمال شرقی این راه باریک است، و هر چه به سمت جنوب غربی میرود، پهنتر میشود. هر چه به آخر شب نزدیکتر میشویم، قسمت پهن راه شیری به طرف مغرب منحرف میشود.
روشهای جهتیابی، قابل استفاده در روز و شب
جهتیابی با قبله
اگر جهت قبله و میزان انحراف آن از جنوب (یا دیگر جهت های اصلی) را بدانیم، میتوانیم شمال را تشخیص دهیم. مثلاً اگر در تهران ۳۷ درجه از جنوب سمت به غرب متمایل شویم (یعنی حدوداً جنوب غربی)، به طرف قبله ایستادهایم. پس هرگاه در تهران جهت قبله را بدانیم، اگر ۳۷ درجه از سمت قبله در جهت عقربههای ساعت بچرخیم، به طرف جنوب ایستادهایم، و اگر ۱۴۳ درجه (۳۷-۱۸۰) در خلاف جهت عقربههای ساعت بچرخیم، به طرف شمال ایستادهایم.
قبله را از راههای مختلفی میتوان یافت:
قبلهنما: دقیقترین روش تعیین قبله، بهوسیلهٔ قبلهنماست، که آن هم با یک قطبنما انجام میگیرد؛ و اگر ما قطبنما داشته باشیم، با آن قطب را مشخص میکنیم!
محراب مسجد: محراب مساجد به طرف قبله است. در نمازخانهها هم معمولاً جهت قبله مشخص شده است.
قبرستان: مرده را در قبر روی دست راست، به سمت قبله میخوابانند. پس اگر شما طوری ایستاده باشید که نوشتههای سنگ قبر را به درستی میخوانید، سمت چپتان قبله است.
دستشویی: از آنجا که قضای حاجت رو به قبله نباید باشد، معمولاً توالتها را عمود بر قبله میسازند. این هم -در جایی که اصول اسلامی ساخت رعایت شده- میتواند کمککار باشد.
جهتیابی با قطبنمای دستساز
اگر قطبنمایی به همراه نداشتید، ولی اتفاقاً یک سوزن یا میخ کوچک در جیبتان یافتید، این روش کمککار شما در ساخت یک قطبنما خواهد بود. البته احتمال استفاده از آن در شرایط واقعی کم است، ولی انجام آن کاری سرگرمکننده است.
با مالش دادن یک سوزن فقط در یک جهت به آهنربا -یا حتی احتمالاً چاقوی خودتان-، یا مالیدن آن فقط در یک جهت به پارچهٔ ابریشمی یا پنبهای، سوزنْ مغناطیسی یا قطبی میشود؛ مانند سوزن قطبنما. (مثلاً با ۳۰ بار مالش دادن سوزن به آهنربا از طرف خودتان به سمت بیرون، سوزن به اندازهٔ کافی خاصیت آهنربایی پیدا میکند.
همچنین مالش سر سوزن از پایین به بالا بر پارچهٔ ابریشمی باعث میشود که سر سوزن نقطه شمال را نشان دهد). حتی میتوانید آنرا در یک جهت میان موهای سر خود بکشید. توجه کنید که همیشه فقط در یک جهت مالش دهید.
حال اگر آنرا روی یک چوبپنبه یا پوشال کوچک قرار دهید(سوزن را به چوبپنبه چسب بزنید، یا درون آن فرو کنید؛ یا در دو طرف سوزن چوبپنبههایی کوچک فرو کنید)، و روی آب (آب راکد یا ظرفی پر از آب) شناور نمایید، مانند یک قطبنما عمل میکند، و سر سوزن رو به شمال میچرخد.
برای اینکه سمت شمال و جنوب سوزن را اشتباه نکنید، این نکته را در نظر بگیرید که -در نیمکرهٔ شمالی زمین- آن سمت قطبنما که تقریباً رو به خورشید و ماه است، سمت جنوب است، زیرا آنها در قسمت جنوبی آسمان قرار دارند. همچنین میتوانید سوزن را با یک آهنربا امتحان کنید، و سپس سمت شمال را با علامتی روی آن مشخص نمایید.
روش دیگر ساخت آهنربا این است که یک میله یا سوزن آهنی یا فولادی را در جهت میدان مغناطیسی زمین تراز کنیم، و سپس آنرا حرارت داده یا بر آن ضربه وارد کنیم. حال اگر این آهنربا را روی سطحی با اصطکاک کم قرار دهیم (روی یک تکه چوب کوچک در آب شناور سازید، یا مثلاً سوزن را با یک ریسمان غیرفلزی آویزان(معلق) نمایید) قطبنمای ما کار میکند؛ یعنی میله آنقدر میچرخد تا در راستای میدان مغناطیسی زمین (شمالی-جنوبی) قرار گیرد.
مغناطیسی کردن سوزن با باتری: اگر سیمی را دور سوزن بپیچانید و برای چند دقیقه سر سیم را به ته باتری وصل کنید، سوزن مغناطیسی میشود.
به دلیل کشش سطحی آب، میتوان سوزن را به تنهایی روی سطح آن شناور کرد. مثلاً میتوان سوزن را روی کاغذی گذاشت، و کاغذ را روی آب گذاشت. اگر کاغذ روی آب بماند که بهتر، و اگر کاغذ در آب فرو برود احتمالاً سوزن روی آب باقی میماند. اگر سوزن را با گریس یا روغنی غیرقابلحل در آب چرب کنید (مثلاً با مالش سوزن به موهای خود سوزن را چرب نمایید)، کار آسانتر خواهد شد. چرب بودن سوزن سبب میشود که سوزن روی سطح آب شناور بماند.
جهتیابی با نشانههای طبیعی
هرگونهای از درختان برشها و خصوصیات خاصّ خود را دارد. باد و آفتاب بر درختان تأثیر میگذارند و این سرنخی است برای محاسبه جهت شمال-جنوب.
این روشها خیلی قابل اطمینان نیستند. مثلاً «باد غالب» ممکن است حالت عادی را به طور قابلملاحظهای تغییر دهد و باعث تغییر و انحراف آن شود. همچنین در جنگلهای انبوه -به دلیل عدم نفوذ و رسوخ آفتاب درون آنها- برخی روشها کارا نخواهند بود. اگر از علامتهای طبیعی استفاده میکنید، برای تصمیمگیری، باید هر چند تا علامت مختلف را که میتوانید پیدا کنید.
بسیاری از روشهای زیر بر اساس آفتاب هستند: در نیمکرهٔ شمالی زمین، جهت رو به جنوب در معرض آفتاب بیشتری است. تابش خورشید رشد شاخهها و برگها را زیاد میکند.
۱- جهتیابی با خزهها و گلسنگها: سمت شمالی درختان و تختهسنگها، گلسنگها و خزههای بیشتری دارد؛ چرا که نمناکتر و مرطوبتر از سمت جنوبی آنهاست.
خزه در جایی رشد میکند که دارای سایه و آب زیادی باشد؛ محلهای خنک و نمناک. تنهٔ درختان در سمت شمالی سایه و رطوبت بیشتری دارد، و در نتیجه خزهها معمولاً بیشتر در این سمت میرویند.
این روش همیشه نتیجهٔ درست به ما نمیدهد.
۱) هرچند سمت شمالی در سایهٔ بیشتری است، ولی لزوماً رطوبت سمت شمال بیشتر نیست؛ و برای رشد خزهها رطوبت مهمتر از سایه است(جایی که رطوبت در آنجا بیشتر ماندگار است).
۲) گاه ممکن است درختان و پوشش گیاهی مجاور طرف دیگر درخت را هم سایه کند.
۳) در یک اقلیم بارانی(جنگلها و بیشههای مرطوب) ممکن است همه طرف درخت نمناک باشد(یعنی خزه دور برخی درختان در همهطرف رشد کرده؛ البته معمولاً در جهت جنوب بیشتر رشد کردهاست).
۴) ممکن است باد مانع رشد خزه در طرف شمالی درخت شود.
۵) در مناطق خشک هم که اصلاً خزهای وجود ندارد!
ضمناً در نظر داشته باشید که معمولاً خزه در جهت نور آفتاب(جنوب) خرمایی رنگ است و در مکانهای سایه و مرطوب سبز یا طوسی رنگ.
۲- جهتیابی با درختان: از آنجا که سمت شمالی درختان در معرض آفتاب کمتری است، درختان در این سمتشان شاخوبرگ کمتری دارند.
به دلیل آنکه آفتاب بیشتر از سمت جنوب میتابد، درختان جنوب بهتر و بیشتر رشد میکنند. وجود درختانی مانند صنوبر سیاه و سفید، راش، بلوط، درختان آزاد، شاه بلوط هندی، افرا نروژی و درخت اقاقیا صحت این مسئله را ثابت میکند. این درختها در جنوب بیشتر دیده میشوند.
پوست درختان قدیمی در سمت رو به آفتاب(جنوب) معمولاً نازکتر است.پوسیده بودن یک طرف از اکثر درختان جنگل، جهت شمال را به ما نشان میدهد؛ سمت پوسیده شمال است.به خاطر نوع تابش خورشید، شاخههای جنوبی اکثر درختان افقیتر و شاخههای شمالی عمودیترند.در کوههای سنگی، کاجهای انحناپذیر در شیب جنوبی، و صنوبرهای انگلمان در شیب شمالی میرویند.
معمولاً درختان برگ ریز در شیبهای جنوبی تپهها میرویند و سراشیبهای شمالی همیشه سبز است.زمینِ اطراف ریشهٔ درختان، به سمت جنوب سستتر و توخالیتر از قسمت شمالی است. پس زمین به سمت شمال سفتتر بوده و به خشکی زمین جنوبی نیست.رشد پوشش گیاهی در سمت جنوبی تپهها بیشتر از سمت شمالی خواهد بود.
توجه کنید که: به درختی نگاه کنید که ریشهاش در زمین باشد، نه به کندهای که بریده شده و بر زمین افتاده!
۳- جهتیابی با تنهٔ درختان بریدهشده:
[توجه کنید که: به درختی نگاه کنید که ریشهاش در زمین باشد، نه به کندهای که بریده شده و بر زمین افتاده!]توجه کنید که: به درختی نگاه کنید که ریشهاش در زمین باشد، نه به کندهای که بریده شده و بر زمین افتاده!اگر مقطع درخت بریدهشدهاى را نگاه کنید، تعدادى دایرهٔ هم مرکز را مشاهده خواهید کرد، که هر یک از آنها نشان یک سال عمر درخت میباشد.
درختى که بطور دائم آفتاب به تنهاش بتابد، دایرههاى نشاندهنده عمر آن درخت در یک سمت به هم نزدیکتر شده و در سمت دیگر از هم دور خواهند بود. سمتی که فاصله خطوط حلقههای سنی درخت به هم نزدیکتر باشد سمت شمال را مشخص میکند، و سمتی که خطوط حلقههای سنی از هم فاصلهٔ بیشتری داشته باشد سمت جنوب را نشان میدهد؛ به علت تابش زیاد آفتاب و رشد شدیدتر آن.
۴- جهتیابی به کمک گلها و گیاهان:
گیاهان، و گلهای درختان تمایل دارند رو به آفتاب قرار بگیرند؛ یعنی جنوب یا شرق.
برخی گیاهان برای جهتیابی اشتهار یافتهاند. مثلاً در آمریکا گُلی وجود دارد که همیشه جهتگیری شمالی-جنوبی دارد (رشد برگهایش به سمت خط شمال- جنوب است) و آن را «گیاه قطبنما(یا Compass Plant)» و یا «رُزینوید(Rosinweed)» میخوانند. نام علمی آن «سیلفیوم لاکینیاتوم» (Silphium laciniatum) است، و مسافران اولیهٔ این سرزمین از این گیاه برای جهتیابی استفاده میکردهاند.
اکالیپتوس استرالیایی هم گیاهی جهتیاب است. این گیاه که در سرزمینهای گرم و خشک میروید، برگهایش رو به شمال یا جنوب است.همچنین درختی به نام «نخل رهنوردان([ یا Traveler’s Palm])» وجود دارد که محور شاخههایش شرقی-غربی اند.
همانطور که گفته شد، این که کدام طرف شرق است و کدام طرف غرب، یا کدام یک از طرفین شمال یا جنوب است را میتوان با توجه به سمت خورشید و ماه در آسمان یا روشهای دیگر یافت -ماه و خورشید تقریباً در سمت جنوبی آسمان قرار دارند.
۵- جهتیابی به کمک باد غالب:
بادها را از جهتی که میوزند، نامگذاری میکنند مانند باد شمالی از شمال. هر منطقهای باد غالب و برجستهای دارد که در فصل خاص یا گاهی در تمام فصول حکمفرماست. باد غالب، باد خاصی است که وزش آن طولانیتر بوده و در جهت خاصی میوزد. با دانستن جهت بادهای غالب میتوانید چهار جهت اصلی را تشخیص دهید.
معمولاً نام باد را از جهتی که وزیدهاست، نامگذاری میکنند. مثلاً باد شمال یعنی بادی که از شمال به سمت جنوب میوزد.
برای جهتیابی به کمک باد غالب، ۱) ابتدا باید جهت باد غالب منطقه را دانست. ۲) سپس باید در جایی که هستیم جهت باد غالب را تشخیص دهیم. برای نمونه، اگر بدانیم که در منطقهٔ ما باد غالب از شرق میوزد، و ضمناً جهت باد غالب منطقه را تشخیص دهیم، طرف منشأ باد شرق خواهد بود؛ که با دانستن شرق، دیگر جهتهای اصلی هم به سادگی یافته میشوند.
نکتهٔ اول: اگر جهت باد غالب منطقهتان را نمیدانید، اطلاعات زیر ممکن است کمککار باشد:در نواحی معتدل، باد غالب از غرب میوزد. (در هر دو نیم کره شمالی و جنوبی)در نواحی گرمسیری، باد غالب بین مناطق شمال شرقی و جنوب شرقی جریان دارد.در نواحی استوایی، باد غالب معمولاً از سمت شرق میوزد.
نکتهٔ دوم: جهت باد غالب منطقه را تشخیص دهیم:
در هر منطقهای باد غالب ویژگیهای خاص خود را دارد؛ مثل درجه حرارت، رطوبت و سرعت که در فصول مختلف تغییر میکند.باد غالب بر رشد درختان و گیاهان، جهت جمع شدن برفهای باد آورنده و در جهت علفهای بلند تأثیرگذار است. در واقع باد غالب بیشترین تأثیر را بر روی جهت پوشش گیاهی، برف، ماسه یا دیگر اشیای روی سطح زمین دارد.
الف)درختان:
جهت خم شدن اغلب درختان منطقه نشان دهنده جهت وزش باد غالب منطقه است. برای نمونه اگر درختان به طرف شمال منحرف و متمایل شدهاند، باد غالب محتملا از سمت جنوب وزیدهاست.اثر دیگری که باد غالب بر درختان دارد این است که: در جهتی که از وزش باد در امان است، شاخ و برگ بیشتری رشد کردهاست.
در واقع باد ممکن است با صدمه زدن یا خشک کردن شاخههای جوان، رشد درخت را کند یا متوقف کند. معمولاً وزش باد، باعث کند شدن رشد درختان میشود؛ برعکسِ خورشید، که رشد شاخهها و برگها را زیاد میکند.در زمستان باد غالب معمولاً با برف و تگرگ همراه است، که باعث شکستن شاخههای جوان میشود.
درختی که برای تعیین جهت استفاده میشود، باید در محلی باز و وسیع باشد. نباید در پناه تپه، درختان دیگر یا ساختمانها باشد. چند تا از درختان نزدیک به هم را مورد آزمایش قرار دهید. مطمئن شوید که درختان هرس نشده باشند.از آنجا که درختان تحت تأثیر عوامل زیادی هستند، و باید یافتههای خود را با مشاهدهٔ درختان متعددی در همسایگی یکدیگر تأیید کنید.
ب)ماسه و برف:
امواج ماسه در بیابانها، و امواج پستی-بلندیهای برف در مناطق قطبی جهت باد را نشان میدهند. البته گاه به خاطر آنکه این موجها خیلی کوچکاند و از چند سانتیمتر تجاوز نمیکنند، برای یافتن باد غالب نمیتوانند کمککار باشند، زیرا میتوانند با هر باد تند موضعی به سرعت تشکیل شوند.
در بیابانها انواع مختلف تلماسهها وجود دارند، که شکل آنها جهت باد غالب را نمایان میسازد؛ همچنین در مورد تلیخهای قطب: در مناطقی که به شدت پوشیده از برفاند، باد غالب تودههای برف را میراند و آنها را تبدیل به تلهای برآمدهای میسازد. این تلها از چند سانتیمتر تا یک متر ارتفاع دارند، و موازی باد غالب تشکیل میشوند. در واقع برف از لحاظ فیزیکی شبیه ماسه عمل میکند.
ج) نسیم:
برخی مناطق الگوی حرکت جریان هوایشان نوسان بیشتری نسبت به جاهای دیگر دارد. مثلاً مردم کنار ساحل یا نسیم دریا مأنوساند. معمولاً بعدازظهرها نسیم مداومی از طرف دریا میوزد. در شب هم معمولاً جهت نسیم برعکس میشود و از خشکی به سمت دریا میوزد. نسیم مشابهی در درهها و کوهها میوزد: در روز نسیمی از دره به سمت بالای کوه وزیدن میگیرد؛ و در شب برعکس، نسیم از بالا به سمت دره میوزد. اگر -مثلاً به کمک نقشه- بدانیم که دریا یا کوه (یا ساحل یا دره) در کدام جهتمان است، میتوانیم جهتهای اصلی را بیابیم.
د) هوای گرم و سرد:
در نیمکرهٔ شمالی زمین هوایی که از شمال میآید معمولاً سردتر از هوایی است که از جنوب میآید(بادهای شمالی از بادهای جنوبی سردتر است).
هـ) سایر موارد:
اگر گمان میکنید که بادی که در لحظه میوزد باد غالب منطقه است، میتوانید به درختان در مسیر باد نگاه کنید. با نگاه به نوک درختان میتوانید جهت باد را بفهمید.میتوانید به تغییر جهت ابرها دقت کنید؛ بهویژه ابرهای بلندی که توسط بادهای غالب آورده میشوند.در روی دریا و اقیانوسها بادهای غالب دارای ویژگیها و ابرهای خاص خود هستند.
۶- جهتیابی به کمک رودخانهها:
بسیاری از رودها و نهرها در نیمکرهٔ شمالی زمین رو به جنوب سرازیرند، یعنی رو به استوا. این روند عمومی رودهاست، ولی همیشه درست نیست. مثلاً رود نیل -که تماماً در نیمکرهٔ شمالی است- به سوی شمال جریان دارد و به مدیترانه میریزد.
۷- جهتیابی به کمک حیوانات و حشرات:
مورچهها خاکِ لانهٔ خود را به سمت جنوب یا شرق میریزند. مورچهها چنین میکنند تا در هنگام روز خاکریزشان به عنوان سایهبانی برایشان عمل کند، تا راحتتر کار خود را انجام دهند.
مورچهها خانههای خود(مورتپهها) را بر روی شیبهای جنوب شرقی میسازند؛ زیرا خورشید در پاییز و زمستان بیشتر به این قسمتها میتابد. آنها مورتپههای خود را نزدیک درختان و صخرههای جنوبی و جنوب شرقی بنا میکنند.
اگر شما در کنار برکه یا دریاچهای باشید که پرندگان، ماهیان یا دوزیستان در حال تولیدمثل هستند، در نظر داشته باشید که آنها معمولاً ترجیح میدهند در سمت غربی زاد و ولد (تولیدمثل و پرورش) نمایند.دارکوب(شانهبهسر) معمولاً حفرههایش را در سمت شرقی درخت حفر میکند.سنجابها هم معمولاً در سوراخهای سمت شرقیِ درختان خانه و لانه میگزینند.
۸- جهتیابی به کمک خانههای شهری:
امروزه معمولاً خانهها را به موازات شمال -جنوب یا شرق-غرب میسازند؛ یعنی نسبت به جهتهای اصلی مورب نمیسازند. این میتواند در تنظیم صحیح جهتها و تصحیح روشهای تقریبی بالا کمککار باشد. باید توجه کرد که در بسیاری موارد این اصل رعایت نشده است.
روش دقیق آن چنین است: به سایتهایی مانند گوگل اِرس(Google Earth) یا کتاب اول(برای تهرانیها) بروید و خانه یا خیابان خود را بیابید. در این سایتها جهتهای جغرافیایی مشخص شده است(معمولاً شمال سمت بالاست).
اگر خانه یا خیابانتان دقیقاً مطابق جهتهای جغرافیایی (موازی با لبهٔ صفحه) باشد، میتوانید به راحتی ۴ جهت اصلی را بیابید، که در جهت دیوارهای خانهاند (با این فرض که خانه مستطیلی است). اگر خانه یا خیابانتان نسبت به جهتهای جغرافیایی زاویه دارد، میتوانید تنظیم مقتضی را انجام دهید.
همچنین میتوانید به نقشههای [چاپی] شهرتان نگاه کنید و ببینید که آیا خیابانتان جهت شمالی-جنوبی یا شرقی-غربی دارد، یا نسبت به جهتهای جغرافیایی انحراف دارد.